دانلود رمان آتش شبق از نیلوفر قائمیفر کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 844
خلاصه رمان :
این داستان در مورد جامعه بزرگ بی دی اس ام (bdsm) است. شاید برایتان جالب باشد که به رفتارهای دگرآزاری (سادیستی) و آزار خواهی (مازوخیستی) می گویند که دو شخصیت متقابل وقتی درگیر یکدیگر می شوند یکی علایق سلطه پذیری (مازوخیستی) و دیگری سلطه گری (سادیستی) دارد و به توافق می رسند که در طول رابطه فرد سلطه گر، سلطه پذیر را مورد تحقیر و آزار جسمی و روانی قرار دهد، نکته فوق العاده جالب لذت و رضایت دو طرف به این اعمال است که در این رمان …
قسمتی از داستان آتش شبق:
سلنا باز گریه رو از سر گفت و ایلیا هم دنبال من گریه میکرد همینطورکه لباسامو عوض میکردم برای ایلیا شعر میخوندم پستونکشو توی دهنش گذاشتم و یکی از عروسک هامو بهش دادم یه خرگوش طوسی بود که خیلی دوسش داشت و توی بغلش گرفت توی اشپزخونه رفت مامان هنوز نتونسته بود
سلنا رو اروم کنه خودشم با سلنا جیغ میزد، ایلیا به پام چسبیده بود و چرت میزد و با جیغای مامان میپرید. در خونه باز شد و ایوب داخل اومد و اول یه نگاه به آشپزخونه کرد و گفتم: سلام. –این بچه چرا چسبیده به تو؟ الان روغن تو صورتش میپره نمیفهمی باید بسوزونیش بعد منم با سیخ
داغ بیفتم به جون تو؟ ایلیا رو از پام جدا کردم بچه داشت چرت میزد که از جا پرید و با وحشت منو نگاه کرد. با حرص توی بغل ایوب گذاشتمش و گفتم: بیا نگهش دار نقشه جنایی واسه من نکش. مامان گفت:سونیا چرا بچتو نمیگیری مامان؟ ایلیا هم زد زیر گریه و ایوب گفت: سیس، صداتو بیار پایین
پدرسگ نون منو خوردی هار شدی؟ مامان از هال به سمت ورودی اشپزخونه اومد اون فحشو که شنیدم انگار خون جلوی چشمامو گرفت رفتم از توی آشپزخونه یه چاقوی بزرگ برداشتم کلهام از عصبانیت این که به پدرم فحش داده داغ کرده بود انگار روی دلم زغال داغ ریخته بودن، قلبم می سوخت …