خلاصه کتاب:
شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن. حالا اون جدا از کار و دستور، یه انگیزه شخصی هم داره، انتقام از دو برادر شمس، قاتلای عزیز تر از جونش... من شایلیام... جاسوسی که عاشق رئیس مافیا شدم. مردی که قرار بود زمینش بزنم و مردنش و تماشا کنم. نزدیکش شدم تا ذرهذره به زندگیش نفوذ کنم و قطرهقطره خونشو بمکم اما...
خلاصه کتاب:
همانطور که کوله سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایهای خالی میچرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند اتفاق میافتاد از همان وقت که زنگ خبر گوشیاش به صدا درآمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و به عمد با آن لحن اغواگرش ماشین رختشویی فخری خانم را در دلش روشن کرده بود! یاد فخری خانم لبخندی کمرنگ بر لبش نشاند و با خودش فکر کرد اگر زن بیچاره بداند اسم ماشین لباسشوییاش را روی دلآشوبههایش گذاشته است کلی تعجب میکند!
خلاصه کتاب:
«دریا تجلی» طراح لباس عروسیست که از لباسهای سپید و مراسمهای ازدواج، خاطره خوبی ندارد. او پنجسال پیش، در شب عروسیش تصمیم به کشتن داماد گرفته و سپیدی لباس عروسش را با خونِ مرد مورد علاقهاش رنگین کرده است. اما هیچچیز آنطور که دریا تصور میکرد پیش نمیرود! «یونس» زنده میمانَد و پنج سال بعد برای فهمیدن دلایل دریا و گرفتن انتقام برمیگردد؛ آن هم درست زمانی که دریا وسطِ یک رابطه عاشقانه با مرد دیگریست! «شلیک به خورشید» داستان یک کودکربایی است که ماجراهای تلخ آن، به نوزدهسال پیش بر میگردد؛ به زمانی که دختر پنجساله قاضی دادگستری درست در روز تولدش ربوده میشود و از همان نقطه، سرنوشت برای خانوادهی «تجلی» تغییر میکند ...
خلاصه کتاب:
با آشنایی اتفاقی آسمان پارسیان، دخترِ خانوادهای سرشناس با برندهی ناشناسِ یک مسابقه رالی غیرقانونی گذشتهای پرماجرا روی لحظه به لحظهی زمان حال سایه میاندازد! پیوست: رمان در دو زمان روایت خواهد شد. زمانِ حال با راوی سوم شخص و گذشته از دیدِ شخصِ اول خاطرات، یعنی دختری به اسمِ نورا که با آسمان هم بی نسبت نیست! یک شب قبل از عروسی حسام پارسیان معشوقهاش به جای همسرش مورد تعرض سه ناشناس قرار میگیره، معشوقهای که با عروس فرداشب بی نسبت نیست!
خلاصه کتاب:
در پس زمینهی هر رفتار و فکرش پر از ندانستنها و نخواستنها بود. از یک جایی مجبور شد بداند و بتواند، مهرازش آمد بر ویرانههای نمیدانمها و نمیخواهمهایش سازهی جدیدی را بنا کرد. حضور گاه و بیگاه یکی زلزلهای به پا کرد اما او نه تنها آوار نشد بلکه خود را محکمتر از پیش ساخت... تیام دختری است که گم شده در سرزمین بایر درونی خودش! و آراد پسری است که برای پیشرفت هرچه بیشتر خود برنامه دارد و تلاش می کند! برای صعودِ آراد به قله موفقیت حضور تیام لازم است! تیام در مسیر یافتن خودش گام برمیدارد و غافل ازینکه روزی به کسی دل میبازد...
خلاصه کتاب:
محمدمیعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود و خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند...
خلاصه کتاب:
همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیبها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آنها میشود.باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کمکم احساسی میان این دو نفر شکل میگیرد. احساس و عشقی که میتواند مرهم برای زخمهای کهنهای شود که آنها از گذشته با خود به همراه دارند. در حالی که آنها دوشادوش هم پلههای ترقی را با سرعتی بیش از پیش طی میکنند غافل از این هستند که عشق نوپای خودشان هدف رقیبی قَدَر است که آنها را زیر نظر دارد و بواسطه داشتن نفوذیای باورنکردنی از هر چیزی که در کوک و بین معین و حریر میگذرد مطلع است تا در زمان دلخواه زخمکاری خود را بزند. طوفانی عاشقانه در راه است...
خلاصه کتاب:
زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم، نا امیدی، تنهایی شده است. دخترکی با داغ بازیچه شدن. عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت، عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی، نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا، در عین حال پاک تر از آب زلال. با ما همراه باشید تا رسیدن به مقصد آرامش زندگی آریسا موحد. دختری که بین گذشته و آینده اش به دست نا مردی در هم گره خورده اند. دخترک ناامیدمان، قسمت کدام سه مرد مهم زندگیش میشود؟
خلاصه کتاب:
سایه یه دختر ۲۰ساله آروم و بسیار درونگرا هست کسی که تا این سن هیچ دوست جنس مخالفی نداشته... خیلی اتفاقی تو تلگرام با مردی به اسم آراز اشنا میشه و برای مقابله با این استرس به صورت مجازی باهاش وارد رابطه میشه... سایه بهش اعتماد میکنه و حرفاشون از مسائل عادی به گفتن فانتزی هایشان میرسه اما این رابطه مجازی باقی نمیمونه و سایه خودشو وسط یه رابطهی مخفی و ممنوعه با مردی که میخواد فانتزی هاشو عملی کنه میبینه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رماندونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.