خلاصه کتاب:
زن و شوهری به نام پاتریشیا و ایتن که در ششمین ماه ازدواج خود هستند بهدنبال خانهی رؤیاهای خود و به پیشنهاد مشاور املاکشان، راهی جاده شدهاند. در جاده برف سنگنی میبارد و سیگنال مکانیاب آنها از کار افتاده است. تریشیا اصرار دارد برگردند و قید بازدید از خانه را بزنند، اما ایتن تا کارش را به انجام نرساند، دستبردار نیست. بالاخره خانه را پیدا میکنند، یکی از چراغهای آن بهطرز مشکوکی روشن است، اما کسی در خانه نیست و هیچ ماشینی در اطراف خانه دیده نمیشود. تریشیا با دیدن خانه حس بدی پیدا میکند. او احساس میکند که اتفاق وحشتناکی در این خانه رخ داده است...
خلاصه کتاب:
چیچک دختر درس خونی که بخاطر درسش میخواد بره فرانسه ادامه تحصیل بده، خانوادش شرط میزارن که اگه با پسری که اونا در نظر گرفته اند ازدواج کنه میتونه با اون بره فرانسه و اما اونو مجبور به ازدواج با پسری نادرست میکنن، ازدواج اجباری، زندگی سخت چیچک، که دختری ساده و پاک هست و با پسری که غرق کثافت شده هست، ازدواج میکنه، سرنوشتی مبهم که گاهی شیرین گاهی تلخ با پایان خوش!
خلاصه کتاب:
«آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی فروشی مقابل مدرسه شان کشیده میشود و دلش میرود برای چشمهای چمنی رنگ «میراث» پسرکِ شیرینیفروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانوادهاش را به قتلهای زنجیرهای زنانِ پایتخت گره میزند و دختر قصّه را به صحنهی جرمی میرساند که بوی خون میدهد و بویِ عود...
هشدار: این رمان برای افراد زیر ۱۶ سال مناسب نیست...
خلاصه کتاب:
داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری میکنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا میشود؛ دختری که مهارتش در تئاتر و بازیگری زبانزد است. در سوی دیگر داستان دیاکو وجود دارد. دیاکویی که نزدیکانش قصد زمین زدن او را دارند، اما با برگشت او به ایران ورق برمیگردد و همه چیز را تغییر میدهد ...!
خلاصه کتاب:
چند ماهی از مفقود شدن آیدا میگذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بنبست مشکوک است؛ خانهای که سکوت طولانیاش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم میشکند و خلوت بابونه، دختر خانهی بنبست با ورود یکباره همه اعضای خانواده از هم میپاشد. اما این همه ماجرا نیست...
خلاصه کتاب:
دلانا طی یک سفر، وارد بازی جدیدی از زندگیش میشه و برای فرار از خانواده متعصبش، به اون سفر ادامه میده و قصد میکنه در شهر جدید بمونه. اما هیچوقت فکرشو نمیکنه که سرنوشت قراره بازیهای زیادی رو سرش بباره ...
خلاصه کتاب:
دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جز البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …
خلاصه کتاب:
هورام توی كودكیش اتفاقاتی رو پشت سر میذاره كه باعث میشه زندگیش عوض بشه و اونو تبدیل به دختری منزوی و گوشه گیر كنه. كه تنها تفریحش فقط دنیای مجازی هستش كه از اون شخصیت دیگه ای رو ساخته ...
خلاصه کتاب:
چه دنیایی شده؟! دنیای که هیچ رحمی در آن نیست. نه پدر به فرزند نه مادر به فرزند و نه فرزند به هر دو... دنیایی پر از پستی، دنیایی پر از کثافت، به کجا داریم کشیده میشویم، این دلهای بی رحم به کجا میرود؟!؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رماندونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.