خلاصه کتاب:
داستان زندگی دختره ماه رو به نمایش میزاره. مَهان دختری که برای تعطیلات از فرانسه به ایران اومده. توی فرودگاه چمدونش گم میشه، چمدونش دست پسری میوفته که... یه مهمونی... مهمونی که چرخش عادی زندگی مهان رو غیر عادی میکنه. فکر میکنید ماه ما چجوری فرار میکنه؟ از آتش داغ وسط پاییز... از دوستی که خلافکار بوده...
خلاصه کتاب:
البرز محتشم به تازگی رهبر گروه بزرگی از خون آشام های اصیل شده. مردی مستبد و یکه تازه که تو ملک شخصیش یک درخت ارس رشد کرده. درختی که فقط خود البرز میدونه چه راز ترسناکی پشتش پنهان شده. البرز پانزده سال پیش به خاطر تنهایی و عذاب وجدان زیادی که به خاطر قتل عام طایفه گرگینه ها داشته، یک دختر بچه پنج ساله رو به فرزند خوندگی قبول میکنه تا حواسش از مشکلات و عذاب وجدانش پرت بشه. نهال دختر بانمکیه که انسانه و هیچ نمیدونه پدرخونده عزیزش خون آشامه. البرز به شدت نهال رو دوست داره ولی همیشه از اینکه هویتش برای دخترک فاش شه میترسه... (اغبر به معنی شوم / تاریک اغبار آلود)
خلاصه کتاب:
دل را محرابی ساختیم که سجده عاشق را در آن محراب بر پیشانی محبت عرضه کنیم تا شاید روزی، وقتی، جایی دیگر بر آن نظری خوش داشته باشیم که چه خوب آمد... و چه سان خوب برفت... راجب زنی به نام مریمه ک دو تا دختر داره، با خوابی ک مریم میبینه زندگیشون زیر و رو میشه...
خلاصه کتاب:
افسون یه دختر متین و معتقده که واسه کمک به دوستش سر قراری میره که زندگیش رو به کل عوض میکنه. اون اطلاع نداره که دوستش کلی پول از مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار خشن ولی آسیب دیده است دزدیده و حالا افسون رو جای خودش واسه تصفیه حساب فرستاده. افسون وارد عمارت سردار میشه و زندگیش به کل تغییر میکنه و مجبور میشه به خاطر اعتقاداتش بجنگه و آزارهای اون مرد با فوبیاهای عجیب و غریب و تحمل کنه و این وسط پِی به رازهایی در مورد کشته شدن خانوادش میبره، اونم زمانی که وجودش سردار مغرور رو افسون کرده و شده نفس کسی که همه بهش انگ میزنن چون از همه زن ها فراریه و فقط با افسون کنار اومده ...
خلاصه کتاب:
در یکی از شب های سرد زمستان، که زمین از برف سفید پوش شده و آسمان ابری و گرفته بود، در یکی از بیمارستان های تهران، در ساعت دو بامداد، اتفاقی میافتد. اتفاقی که پیامد آن بعداز سال های دور، خود را نشان میدهد و آشکار میشود. آن شب در بخش زنان و زایمان هفت نوزاد جدید پای به عرصه وجود گذاشتند. سه دختر و چهار پسر. مادرها تقریباً در یک ردۀ سنّی بودند، فقط یکی از آن ها...
خلاصه کتاب:
حنا زنی جوان و شکست خورده که سال ها قبل به صورت قاچاقی از کشور دزدیده و فروخته و محکوم شده! اما یک شب وقتی میفهمه قراره بازیچهتر از چیزی که هست بشه تصمیم به فرار میگیره و حین فرار و در عین ناامیدی در دل یکی از شب های تاریک و زیبای شهر پروجا با سید الیاس طباطبایی روبهرو میشه! مردی از جنس نجابت و مردانگی… مردی که از اون شب به بعد مثل معجزه زندگی حنا رو زیر و رو میکنه و به قلب شکستهاش عشقو یاد میده! این داستان روایتِ عشقیست هیجانانگیز و پرفراز و نشیب… عشقی که در دل تفاوتهای زیاد فرهنگی و عقیدتی رخ خواهد داد …
خلاصه کتاب:
داستان درمورد دو شخصیت به اسم کیان و لیلی است که لیلی بخاطر مفقود شدن پدرش مجبور میشود خود را به شخصیت پسرانه تبدیل کند و در شرکتی که پدر آن مشغول بکار بود کار کند تا از ماجرای مفقود شدن پدرش سر در بیاورد و در این حین پسر مرموز و مغروری به اسم کیان وارد این شرکت میشود این شخص کسی نیست جز فایتر، خبرنگار و سردبیر بزرگترین روزنامه در خارج... باید دید ک سرآغاز این دو شخصیت چگونه رقم میخورد و در آخر وارد چه ماجراهایی میشوند...
خلاصه کتاب:
آوا نصیرنژاد دختری ۲۲ ساله ای که وضعیت مالیش زیر خط فقره و تو محلهی فقر نشین و پر از خلافکار ساکنه. آوا تو ۱۶ سالگی مادرش رو از دست میده بعد از مرگ مادرش پدرش افسرده میشه و میره سراغ مواد و قمار و الواتی؛ آوا هم مجبور میشه درسشو ول کنه و بره دنبال کار! پدر آوا (محمد) که حالا تبدیل به یه قمار باز حرفه ای شده پول خیلی زیادی رو از پسری به نام آهی بالا میکشه، آهی وقتی متوجه این موضوع میشه میره خونهی محمد سر وقتش که با آوا آشنا میشه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رماندونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.