دانلود رمان رسوب از سرو روحی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 614
خلاصه رمان :
دختری از جنس دختران ۲۱ ساله، در آروزهای ۲۱ سالگی! در عمق جوانی، پر از رویاهای تهی! دختری همرنگ من، تو و دیگران! در فراز زندگی و فرود روزمرگی، در چنگ خاموش عشق یا هوس؟ شاید در عمق حسرت! اسیر در چاک دهانها، بی فرهنگی ها. در لفافه کلمات، سفسطه ها، فلسفه ها، علت ها معلول ها، رسم ها! در شکست پوچ خاطرات! در مرز فرو دست سنت ها طبقات هوای نا ابد حرفها، قولها در شمارش حضور و اولویت ها اول بودن ها دوم شدن ها… سراب نمیشود… تمام نمیشود … فقط رسوب میشود!
قسمتی از داستان رسوب :
به آسمان غروب کرده خیره شد تک و توک ستارهها را میدید. با دیدن ماشین فرنام خودش را پشت درخت پنهان کرد. پس بالاخره این شرکت لعنتی خالی شد… اهی کشید و سعی کرد با پیچیدن فرنام در فرعی خودش را از پشت درخت بیرون بکشد و قبل از بسته شدن درهای هوشمند پارکینگ جنسیس
کیان را چک کند. بدوبدو خودش را به ورودی پارکینگ رساند کمرش را خم کرد با دیدن آخرین لحظات بسته شدن در پارکینگ پایش را لجوج روی زمین کوبید. دستش را روی سینه اش گذاشت. هنوز قلبش تند تند میزد. نگاهی به عقب کرد. شاید به اندازه ی ده قدم دویده بود … خم شد و کف
دست هایش را روی زانوهایش گذاشت. نفس کم آورده بود گرسنه بودو تمام مسیر فکر میکرد که اگر کیان نباشد یا نماند یا… آهی کشید و کیفش را روی شانه سفت کرد با چند قدم بلند از روی پل فلزی مقابل سراشیبی ورودی پارکینگ رد شد. حداقل حالا خیالش از نبودن فرنام راحت بود. در خودش
نمیدید در حضور فرنام برگه آزمایش بارداری را مقابل چشم کیان بگذارد! آن هم فرنامی که به خونش تشنه بود! ولی اگر کیان نباشد؟ اصلا شرکت نیامده باشد؟ جلسه باشد… اصلا رفته باشد… امارات؟!! همین فکر کافی بود تا با هر قدمی که به جلو میرفت صدای فرو ریختن خودش را بیشتر بشنود!