دانلود رمان گل ها در سوگ باغبان رنگ باختند از فاطمه گل محمدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1943
خلاصه رمان:
به سختی تن رخمی و چاک چاکش را روی زمین می کشید ؛اما با هر تکانی که میخورد، درد جانکاهی در رگ پی اش می نشست و ناله ی ضعیفش بلند میشد… با زحمت خودش را به گوشه ی سلولش رساند و تکیه اش را به دیوارسرد و نمورش زد نفس نفس میزد و گلوی زخمی از فریادهایش ،خشک شده بود قطرات ریز ودرشت عرق روی صورتش سُر میخورد و سوزش زخم هایش را بیشتر میکرد …
قسمتی از داستان گل ها در سوگ باغبان رنگ باختند:
دلش میخواست چشم به روی این پرونده ببندد و بیخیال کمک کردن به این دخترک گستاخ شود! اما نمیتوانست، نه آن که نخواهد نه! نمیتوانست؛ چون چنین مانع میشد! از حرکت ایستاد و روی پاشنه پا چرخید، نگاه تیز شدهاش را به سرمای نگاه دخترک دوخت: واقعا برات متاسفم که همچین برداشتی
ازحمایت های من داری! دخترک کمی در جایش تکان خورد، لحظه ای حس کرد از زور درد نفسش بند رفت دردی که مغز استخوانش راهم به فغان درآورد… به سختی خودش را بالا کشید و با نفس های منقطع گفت: من احتیاج به حمایت کسی ندارم! برای من دل نسوزونید، چون کار من ازین حرفا گذشته
چه اعتراف کنم چه نکنم عاقبتم، پای چوبهی دارِ! سرگرد پوزخندی زد و گفت: فکر میکنی به این آسونیا اعدامت میکنن؟ پوزخندی دیگر زد و افزود: زهی خیال باطل، سخت در اشتباهی… مقابلش روی زانوهایش نشست و خیره در نی نی چشمانش ادامه داد: تو رو یه بار نمیکشن، تو رو روزی
هزار بار میکشن و زندت میکنن… دخترک چشمانش را به نقطه نامعلوم گره زد و با لحن خسته ای گفت: من خیلی وقته که مردم و بایه جنازه فرقی ندارم، پس به ته خط رسیدم. سرگرد سری از روی افسوس تکان داد: کاش میفهمیدی که چی در انتظارته انوقت اعتراف میکردی از طرف کی اجیر شدی …