خلاصه کتاب:
دختری که تنها در ۱۲سالگی از دنیای دخترونه اش خداحافظی میکنه، دختری که نا غافل از دگرگونی هاش، زندگیش رو می گذرونه. دختری که درد روزای سخش رو از بهترین دوستش میچشه! طوفان وارد زندگیش میشه، زندگیش از هیجان غنی میشه، وقتی پاش به دادگاه باز میشه... برگرفته از زندگی واقعی!
خلاصه کتاب:
فریال یه دختره آزاد و شر و شیطون ِ۱۹ ساله است که با مرگ مادر بزرگش،بعد از ۱۳سال بر میگرده و پیش خانواده پدریش زندگی میکنه. اما به یک ماه نرسیده، عاشقِ پسر عموی مذهبی و خود پسندش که از قضا توی همون خونه و همراه اونا زندگی میکنه میشه. از یه زندگی مرفه و خانواده کاملا آزاد، به یک خانواده مذهبی و فقیر میاد... زمانی که حاج میرانم عاشق میکنه همه چیز تغییر میکنه.... همین عشق، کل کل و تناقض ِاین دو نفر، استارت داستان رو میزنه و...
خلاصه کتاب:
حسام یه پسر بیست و شش ساله س که توی یه خانواده ی مومن بزرگ شده و خودش خیلی پایبند و معتقده.یه روز که به مطب داییش میره برای اولین بار توی زندگیش به یه دختر با دقت نگاه می کنه… دخترم کسی نیست جز آریانادخت امیری… به نظرتون چی پیش میاد؟! عشق؟! بین آدمایی که هیچ سنخیتی با هم ندارن؟! گاهی فقط یک جمله ی ساده مسیر زندگی رو عوض می کنه… یه جمله ی ساده مثل به من نگاه کن.
خلاصه کتاب:
آسمان دوسال قبل همسرش محمد رو از دست داده. حاج مرادی دوباره بعد از دوسال برگشته تا زنجیر شکسته پیوند دو خانواده رو از نو به هم وصل کنه....اینبار با ازدواج آسمان و پسر بزرگ خانواده.
خلاصه کتاب:
قاصدک دخترِ مدلینگی که برخلاف خانوادهاش با پسری بنام احسان ازدواج میکند! دختری سرسخت و سرکش! طاها مجد مرد پرغروری که سرمایهگذار بزرگیست! تک پسرِ معروفِ سیاستمدار کشور! و برخورد دو آدم از دنیاهایی مختلف باهم و رخدادِ اتفاقات بیشماری که...
خلاصه کتاب:
صدای بگو و بخند بچهها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب و جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعهای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم.آسمانِ آبی، با آن ابرهای دودی رنگ که جابهجای آن را لک انداخته بود، انگار آبستنِ خبرهای خوبی نبود. آن هم برای من که نیمی از دغدغهام این داخل و نیمِ دیگر آن بیرون و هنوز بار ماشین بود.
خلاصه کتاب:
دخترک تلاش نمیکرد، زور نمیزد. محو بود، برای هر درسی پایه بود. جریانی که از میان قلبش سرچشمه گرفته و خود را تا تکتک اعضا میرساند، بینظیر بود. در مقابل حرفش هیچ نگفت. دلش پایان یافتن این سانس را نمیخواست؛ صحنه که به آخر نرسیده بود. نباید کات میخورد، نباید! مگر اینجا آغاز بازی نبود.
خلاصه کتاب:
داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو…
خلاصه کتاب:
این داستان زندگی دختریست بنام سارا که بیشتر عمرش را آمریکا سپری کرده و با شنیدن خبر مرگِ برادرش سروش، به ایران می آید و متوجه می شود سروش به طرز نامعلومی به قتل رسیده است.. باتوجه به وضعیت خانوادگی شان سروش همیشه بادیگارد داشته است... اما روز قتل بادیگارد همراهِ سروش نبوده و.. حالا سارا با برگشتِ خود جای سروش را پر کرده و بادیگاردِ سابقِ سروش، بادیگاردِ سارا شده... دامون... مرد جذاب و فوق العاده مغرور و مرموز داستان است... یک بادیگاردِ موتور سوار... مردی که رازهایی را میداند و....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رماندونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.