دانلود رمان چادرت را می بویم از Moon Shine کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، مذهبی
تعداد صفحات : ۳۵۲
خلاصه رمان:
سجاد یه پسر ساده و معتقده… یه پسر معمولی که تو گشت ارشاده و از نظر خودش هدف والایی داره… نجات زمین از فساد… ماجرا از جایی شروع میشه که با رضوانه فراهانی اشنا میشه. رضوانهای که با تمام زنهای خیابونی و دخترهای انچنانی فرق داره. رضوانه نه تنها هفت قلم ارایش نداره نه تنها مانتوی کوتاه و ساپورت به تن نداره بلکه محجبه است و چادریه سجاد ورضوانه هردو مسلمانن… هردو ادمهای خوبی هستن ولی دیدگاهشون زمین تا اسمون متفاوته… یکی بیش از حد مقید و بسته است و دیگری بیش از حد روشن فکر …
قسمتی از داستان چادرت را می بویم :
با حس خشکی لب هام و گلوم از جا پریدم… اطاق تاریک بود… مثل شب های قبل… مثل همهی این چند سال… ولى من حتى خوف داشتم از این تاریکی… ترس از صورت خون چکان رضوانه هنوز توی ذهنم بود… چشم هام دو دو میزد… خواب بود؟ کابوس بود…؟ چه کابوسی بود… گردن خیس از
عرقم رو دست کشیدم و نفس تازه کردم… نمیدونم چقدر گذشت که با حس تشنگی از جا بلند شدم… زیر لب صلوات فرستادم و استغفار کردم… خدایا این دیگه چه خوابی بود..؟ صورت خونی رضوانه هنوز هم جلوی چشم هام بود… شیشه آب رو برداشتم و یه دفعه ای سرکشیدم.. اونقدر گیج و تشنه
لب بودم که حتی تو لیوان هم نریختم. با همون ذهن مشغول دوباره به اطاقم برگشتم. حتى جرات نگاه کردن به چادر رضوانه رو هم نداشتم… این ها همه از عذاب وجدانی بود که رضوانه تو دلم ریخته بود.. بهتر بود بخوابم و فراموش کنم.. مطمئنا دیگه کاری از دست من برنمی اومد… ساعت که زنگ
زد چشم های نیمه بسته ام رو به زور باز کردم… -بیدار شدی سجاد..؟ -اره مامان بیدارم… -پاشو دیرت نشه.. حاج حیدری دیروز پیغام داد که به سجاد بگید شب زودتر بیاد.. همهی کارهامون مونده… -باشه… یه سر میرم پیشش… همون جور نیمه خواب و بیدار صورتم رو شستم… بوی هل و دارچین …