دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از هانیه وطن خواه کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجباری
تعداد صفحات : ۵۴۹
خلاصه رمان:
یه مرد هفتادساله پولدار به اسم زرنگارکه دو تا پسر و دوتا دختر داره. دختر دومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استاد نخبه دانشگاهشون به نام طاهاست. کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار میکنه و از ایران میره. زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا را که خودش عاشق پسرخالش به اسم امیر است را مجبور میکنه باهاش ازدواج کنه و تو خونهش به عنوان خدمتکار کار کنه …
قسمتی از داستان طلاهای این شهر ارزانند :
پریا سفره هفت سین را با آن دل خوشش میچید و من به این همه روحیه اش آفرین می گفتم. و محمد و کیان هم از نبود خاله بابت خوابش بهره کامل را می بردند. کبدشان خوب است نمیپکید. محمد را میگفتی از هفت دولت آزاد است. کیان که دکتر بود خیر سرش هم دست کمی از او
نداشت. جلوی شیشه های سرتاسری سالن ایستاده بود و به مردی فکر میکردم که چند قدم آن طرف تر روی کاناپه لم کامل را داده بود و میشد سنگینی نگاهش را حس کرد. خاله میگفت محمد شمال که می آید ساکت میشود… در خود فرو می رود… و من یادم است آن روزها که بعد از رفتن پریا
از شدت عذاب وجدان دم به دم گیج بود و منتظر شربت عسل های من بود میگفت دلش برای خانه مادریش زیاد تنگ میشود. الهی برای دلش بمیرم من… آدم هاییم که میشوند طفلکی میشوند. از مادر که بدتر… درد بی مادری عجیب درد است… محمد شمال که میآید خیلی پر درد است. پریا-
کجایی خوشگله؟ -همین دور و ورا. کیان – ساکتی؟ -دارم میدون میدم به شما که صداتو هی بندازی تو سرت الکی قهقهه بزنی. پریا – والا. کیان – راستی گفتمتون که دعوتیم چهارم عید ویلا دکتر، محمودآباد؟ منظورش از دکتر همانی بود که دختری خوش قیافه و خوش پوش داشت در شب …